سنگ های دوزخی
مسعود دلیجانی مسعود دلیجانی

 

• زمین؟

• سنگلاخ!


• خاک؟

• شرمسار از سبزه زارانی نپرورانیده!



• چشم انداز؟

• برهوت،

• بی درختانی تا دور دست!

• پرندگان؟

• از دهشت جنایت گریخته!


• مردان؟

• مدهوش کلماتی به غایت مرده!


• دیدگان؟

• چیره!

• مملو و لبریز از آتشگه کینه ای
• به بار نشسته از درون دردهایی گم.

• زن؟

• پژمرده گلی مغلوب

• زیر خطوط آشفته ی سنگ ها

• از ضجه ی دردی درهم مچاله
• در خاموشی مرگی خون آلود

• از تیزی مسموم نگاه های من و تو
• آسوده می شود.

• در حیرتم!
• چگونه؟

• مرگی چنین فجیع و
• هیاهو و هلهله؟

• مرگی چنین کریه و
• نی نی شادی به چشم ها؟

• در حیرتم!
• چه سان؟

• قلب هایی چنان تهی
• از وسعت سپید عشق

• کز انعکاس ضجه

• در سنگلاخ درد

• دریای اشک آدمی

• طغیان نمی کند؟


• این در هم شکسته کیست
• کاین گونه تحقیر می شود
• در هم مچاله و نیم تن به خاک؟

• «چشم بگشا
• می شناسی اش! »


• او نا رسیده میوه ی تنهایی بود
• هراسان.

• آویخته از شاخه ی خشکیده ی عشقی
• در گیر برف و بورانی پیچنده.

• که در یخبندان وزش نگاه های سرد
• از هر کورسو محبتی
• در یچه ای می بافت رو به نجات.

• «چشم بگشا
• می شناسی اش! »

• او تصویری بود سرگشته
• از التهاب روحی سرگردان

• که در پی التیام دردی ژرف
• در جستجوی مرهم عشقی ساده

• در بی راهه های کام گم می شد
• و با امواج هیجانی فرو کاهنده
• در بستر کام می پژمرد.


• و تنها در عشق آرمیده
• سایه تبسمی کافی بود

• تا گلبوته ای شود

• زیر نوازش نگاهی
• در دستانی عاشق.

• و راز و نیاز پنهان ز دیده ها
• اگر چه شیرینی کام فریب را می آزرد
• اما
• او «شیرین» ی می شد
• غرق شده
• در پژواک آوای تیشه ی « فرهاد»

• اینک اما او
• عشقی است با شکوه
• در کالبدی از درد درهم فشرده


• عشقی که از برای عشق
• دیر زمانی

• آویخته از صخره ای پنهان
• در پرتگاه پچ پچ وسعت دهندگان باد

• خواب هراسناک تیزی سنگ را
• در سقوط خویش دیده بود.

• اینک اما او
• عشقی است با شکوه
• که عاشقان تمامی تاریخ

• حاسدانه در برابرش

• پریده رنگ می شوند.

• عشقی که از برای عشق
• مرگی چنین فجیع را به آغوش می کشد.

• «چشم بگشا
• می شناسی اش! »

• آیا او تنها
• دلداده ای نبود
• شایان زیست

• هم دوش یاورش

• و دیگر هیچ؟


August 12th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان